دیروز خواب دیدم با یک دستهگل اومده بودی به دیدنم، با یک نگاه مهربون... همون نگاهی که سالها آرزو شو داشتم و از من دریغ می کردی، گریه کردی و گفتی دلت برام تنگ شده، ولی من فقط نگات کردم.. وقتی رفتی سنگ قبرم از اشکت خیس شده بود . . . . .
برای خریدن عشق هر کس هرچه داشت آورد دیوانه هیچ نداشت و گریست (گمان کردند چون هیچ ندارد می گرید.) اما هیچکس ندانست که قیمت عشق اشک است و قیمت اشک عشق...